حق راي
جان بابا هر شب اين ديوانه دل
با من شوريده سر در گفت و گوست
کز چه دارد مرد عامي حق راي
ليک زن با صد هنر محروم ازاوست
مرد وزن را در طبيعت فرق نيست
فرقشان در علم وفضل وخلق وخوست
مرد نادان در شمار چارپاست
مغز خالي کم بها تر از
کدوست
بانوي عالم به از بي مايه مرد
دشمن دانا به از نادان
دوست
خاروخس راچون در اين گلشن بهاست
گل چرا بي قدر با صد رنگ وبوست
از چه حق راي دادن
نيستش
آن که جان را بگيرد حق اوست.
((شعر: رهي معيري))